English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6634 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
finance markets U بازارهای مالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
related markets U بازارهای مرتبط
rural markets U بازارهای روستائی
secondary markets U بازارهای ثانوی
secondary markets U بازارهای فرعی
say's law of markets U قانون بازارهای سی
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
factor markets U بازارهای عوامل تولید
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
reserve price U قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
monetary U مالی
accounting classification U کد مالی
financing U مالی
finances U مالی
finance U مالی
fiscal U مالی
financed U مالی
pecuniary U مالی
financial U مالی
anointment U پماد مالی
non pecuniary U غیر مالی
capital commitment U تعهدات مالی
fiscal year U دوره مالی
pecuniary penalty U مجازات مالی
fiscal years U سال مالی
fiscal years U دوره مالی
rough usage U دست مالی
financial crisis U بحران مالی
taction U دست مالی
judgment debt U محکوم به مالی
inunction U روغن مالی
financial adviser U مشاور مالی
financial affairs U امور مالی
financial assets U دارائیهای مالی
financial bill U لایحه مالی
financial budget U بودجه مالی
financial capital U سرمایه مالی
financial centers U مراکز مالی
financial circles U محافل مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial e. U متخصص مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial feasibility U امکان مالی
financial intermediary U واسطه مالی
financial management U مدیریت مالی
financial period U دوره مالی
financial ability U تمکن مالی
finance officer U افسر مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
in low water U در تنگی مالی
illinition U روغن مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
fiscal policy U سیاست مالی
fiscal control U کنترل مالی
fiscal control U نظارت مالی
financial status U وضع مالی
financial secretary U مشاور مالی
financial relations U روابط مالی
financial position U وضعیت مالی
financial policy U سیاست مالی
felting U نمد مالی
financial plan U برنامه مالی
finance house U موسسه مالی
financial inventory U ذخایر مالی
subsidy U کمک مالی
embrocation U روغن مالی
embrocations U روغن مالی
chamberlain U نافر مالی
chamberlains U نافر مالی
roughcast U گل مالی شده
financial assets U موجودی مالی
fund U اعتبار مالی
padding U لگد مالی
credit U اعتبار مالی
credited U اعتبار مالی
crediting U اعتبار مالی
credits U اعتبار مالی
mart U بازار مالی
subsidies U کمکهای مالی
waxing U موم مالی
financial market U بازار مالی
funded U اعتبار مالی
subvention U کمک مالی
financier U متخصص مالی
slobbery U لجن مالی
sustentation U استعانت مالی
sustention U استعانت مالی
unction U روغن مالی
financiers U متخصص مالی
subsidization U کمک مالی
self support U استقلال مالی
fiscal year U سال مالی
financial years U سال مالی
fiscal U سال مالی
snow job U ماست مالی
sparge U گل مالی کردن
Mali U کشور مالی
spiel U شیره مالی
financially U از نظر مالی
financial year U سال مالی
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
spiel U شیره مالی کردن
mud bath U گل مالی تن برای درمان
functional finance U سیاست مالی اصولی
aid package U بسته کمک مالی
inuct U روغن مالی کردن
financial mission U هئیت مامورین مالی
financial planning U برنامه ریزی مالی
means test U سنجش استطاعت مالی
To whitewash . To do a perfunctory job. To do a patch - up of work. U ماست مالی کردن
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
to come into a property U مالی را صاحب شدن
financial statement U صورت وضعیت مالی
means tests U سنجش استطاعت مالی
corporate treasurer U مدیر امور مالی
chief financial officer [CFO] U مدیر امور مالی
tallow U پیه مالی کردن
financial investment U سرمایه گذاری مالی
finance U قسمت مالی یا دارایی
accountable disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
anoints U روغن مالی کردن
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
anointment U روغن مالی تدهین
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
fiscal U مربوط به مالی یامالیه
scrabbling U دست مالی کردن
scrabbles U دست مالی کردن
roughest U دست مالی کردن
rough U دست مالی کردن
finances U قسمت مالی یا دارایی
anointing U روغن مالی کردن
financed U قسمت مالی یا دارایی
anoint U روغن مالی کردن
financing U قسمت مالی یا دارایی
salvage U مالی را از خطرنجات دادن
salvaged U مالی را از خطرنجات دادن
salvages U مالی را از خطرنجات دادن
salvaging U مالی را از خطرنجات دادن
scrabbled U دست مالی کردن
compensatory fiscal policy U سیاستهای مالی ترمیمی
felt U نمد مالی کردن
finance company U شرکت تامین مالی
financial accounts حساب های مالی
embrocate U روغن مالی کردن
current income U درامد یک سال مالی
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
scrabble U دست مالی کردن
disbursing officer U افسر ذیحساب مالی
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
financial intermediary U موسسه مالی واسطه
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
groping U دست مالی کورمالی کردن
waxer U کسیکه موم مالی میکند
financial data U اطلاعات مربوط به امور مالی
Monetary systems. U سیستم های پولی ( مالی )
anele U تدهین یا روغن مالی کردن
administrative(financial,legal)process. U جریان اداری (مالی .حقوقی )
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
gropes U دست مالی کورمالی کردن
groped U دست مالی کورمالی کردن
grope U دست مالی کورمالی کردن
jigger U ماشین نم مالی جرثقیل ابی
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
deficit financing U اداره امور مالی با کسرموازنه
financiers U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
deforciant U کسی که مالی را از دیگری بزور می گیرد
scrabbles U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabble U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbling U سرسری چیز نوشتن دست مالی
scrabbled U سرسری چیز نوشتن دست مالی
deficit financing U تامین مالی از راه کسر بودجه
bill U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
bills U سند مالی لایحه یا طرح قانونی
financier U کارشناس علم مالیه متخصص مالی
in the hole <idiom> U قرض داشتن ،عقب ماندگی مالی
treasurers U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
merger U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
mergers U حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
treasurer U مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
homes U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home U امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
accountability U ذیحسابی مسئولیت نگهداری سوابق پولی و مالی
larceny petty U بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
industrial wealth U مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
consignee U کسی که جنس یا مالی بعنوانش ارسال شده
To drive someone up the wall. U کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
current expenditure U هزینهای که فایده ان منحصر به یک دوره مالی باشد
She is comfortably off. U ازنظرمالی راحت است ( تأمین مالی دارد )
Our company has some pecuniary difficulties . U شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
Recent search history Forum search
1ترجمه کردن این جمله برام مشکله از لحاظ دستوری جور نمیشه
1بدین وسیله از شما صمیمانه دعوت به عمل می آید، تا در برنامه ی که به مناسبت سپاس گذاری و قدر شناسی از مساعدت های مالی کشور جاپان، که از جانب اداره محلی بامیان برنامه ریزی گردیده است، شرکت ورزیده ممنون
1offshoring
1شرکت ما متحمل ضررو زیان مالی زیادی شده است
1the financial condition or position of a business enterprise
0شرکت مالی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com